هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، بیانگر درد فراق و اشتیاق بازگشت یار است. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند «شمع رخش»، «سرو روان» و «راحت جان»، از معشوق خود می‌خواهد که یا به سوی او بازگردد یا جان او را بستاند. او وطن را بدون یار بی‌معنا می‌داند و از خدا می‌خواهد که گمشده‌اش را به او بازگرداند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «جان ز تن رفته» و اشتیاق شدید عاشقانه، برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۳۹

یا آن دل گم گشته به من باز رسانید
یا جان ز تن رفته به تن باز رسانید

یا جان بستانید زمن دیر مپائید
یا یار مرا زود به من باز رسانید

بی شمع رخش نور ندارد لگن دل
آن شمع چگل را به لگن باز رسانید

بی سرو قدش آب ندارد چمن جان
آن سرو روان را به چمن باز رسانید

بی یار نخواهم که ببینم وطنش را
آن راحت جان را به وطن باز رسانید

دانید که بی بت چه بود حال شمن را
کوشید که بت را به شمن باز رسانید

آن دانه در گم شد ازین چشم چو دریا
آن در ثمین را به عدن باز رسانید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.