هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلتنگی‌هایش می‌گوید و از بی‌تفاوتی معشوق شکایت دارد. او به عشق خود افتخار می‌کند، اما معشوق از نام او ننگ دارد. شاعر امیدوار است روزی صلح بین آنها برقرار شود و دوباره معشوق را در آغوش بگیرد. در پایان، او به لحظات شاد گذشته با معشوق اشاره می‌کند و از شراب و موسیقی به عنوان نمادهای آن خاطرات یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند شراب و می‌نوشی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۱

تو را تا دل بسان سنگ باشد
مرا هم دل بدینسان تنگ باشد

منم کز نام عشقت فخر دارم
تو را تا کی ز نامم ننگ باشد

چه گویی وقت صلح ما نیامد
بگوی آخر که تا کی جنگ باشد

به رهواری پذیرفتیم عذرت
چه می دانم که عذرت لنگ باشد

به عمر خود ببینم باز یک شب
که زلف تو مرا در چنگ باشد

من و تو حاضر و پیش من و تو
می سرخ و نوای چنگ باشد

به بوسی راضیم آن می نخواهم
وگر خواهم سر بر سنگ باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.