۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

حبذا نزهت بادی که ز بغداد آید
خاصه کز مسکن آن حور پریزاد آید

بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم
تا که از جانب بغداد دگر باد آید

ای خوشا وقت سحر کز نفس باد صبا
شادیم هر نفسی در دل ناشاد آید

نزهت باد شمالی به مشام دل من
راست چون بوی گل و سوسن آزاد آید

عاشقی در غم هجران تو چون خواب کند
که وصال تو به هر نیم شبش یاد آید

چو خیالت به تماشای من آید گه خواب
همچو شیرین که به نظاره فرهاد آید

آب این دیده دربار بود بارانش
اگر ابری ز ره پارس به بغداد آید

نایدم خنده خوش زین دل غمگین خراب
خنده خوش ز دلی خرم و آباد آید

اولین روز فراقت به دلم می آید
که دگر بر دلم از هجر تو بیداد آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.