۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

نه جان در کار عشقت کردم آخر
نه مهرت را به جان پروردم آخر

جهانی غم به امید تو خوردم
نگوئی کی ز تو برخوردم آخر

گرفتم نیستم در خورد وصلت
بدین غم هم نه اندر خوردم آخر

گر از حال دلم آگاهیت نیست
قیاسی کن ز روی زردم آخر

اگر چون سگ مرا از در برانی
نه آنم کز درت برگردم آخر

ز بیم جان غم عشقت نگیرم
نه یکباره چنین نامردم آخر

مرا با تو خوش افتاد آشنائی
نه آئینی غریب آوردم آخر

همه عالم در این حالم شریکند
نه تنها من در این فن فردم آخر

بدادم دل نه چیزی بر دم الحق
شدم عاشق نه خونی کردم آخر

به درد هجر ازین بیشم مکش زار
که من خود کشته این دردم آخر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.