۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

ای چون دل و جان بر من گرامی
کس چون تو نبود دلدار نامی

نام و نشانت نشیندم از کس
ای بی نشان یار آخر چه نامی

تشبیه رویت با حور کردم
او خود کدام است تو خود کدامی

نبود چو رویت خورشید روشن
نبود چو چشمت شعری و شامی

ماه دو هفته هرگز نباشد
چون روی خوبت با آن تمامی

جوزا کمر بست پیش جمالت
تا از تو یابد اسم غلامی

از لطف قدت حیران شود عقل
زان چست خیزی زان خوشخرامی

جانم چه سوزی از خوی خامت
ای جان نگوئی تا چند خامی

عمرم به سر شد در نامرادی
نادیده از تو دل شادکامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.