۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی
جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی

هربام چون خرامی سرو روان باعی
هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی

نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری
گه آب و گاه ناری گه صید و گاه دامی

دهری و بیوفائی عمری و بی ثباتی
مهری و شهرگردی ماهی و ناتمامی

بس در لباس رندان بر هم زدی جهانی
یا رب چه فتنه خیزد روزی اگر خرامی

بر پشت اسب تازی بر روی زین ترکی
در برقبای چینی بر سر کلاه شامی

صد بنده گردد آزاد از من به شکر لطفت
گر بشنوم که روزی گوئی مرا غلامی

صد حج کنم پیاده گر کعبه درت را
یکره کنم زیارت از بهر نیکنامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.