۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

باز این چه فتنه ئیست که در ما فکنده ای
بازم در آتش غم و سودا فکنده ای

آوازه فراق درافکنده ای وز آن
درشهر شور و فتنه و غوغا فکنده ای

وصلی که رونقش به ثریا رسیده بود
در خاکش از چه روی بعمدا فکنده ای

تا سایه خود از سرما برگرفته ای
در پای غم چو سایه ام از پا فکنده ای

تا راز خود چو حلقه درافکندمت به گوش
در هر دهان حدیث خود و ما فکنده ای

عاشق تری ز بنده که از عشق روی خویش
بر آینه نظر به تماشا فکنده ای

بر روی خویش شیفته ای تا بر آینه
نور جمال آن رخ زیبا فکنده ای

منگر به روی خود که به رشکم ز روی تو
بر خویشتن نظر به چه یارا فکنده ای

گفتی شبی به لطف که بوسی ببخشمت
خود گفته ای و باز تقاضا فکنده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.