۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

ایزد مرا چو خلعت هستی شعار کرد
جان و جمال و جاه و جوانی و خیر داد

گفتم که شکر آن به عبادت کنم ادا
خود شر نسل بوالبشرم بازیئی نهاد

کآمال این جهان ز نهیبم بشد ز دست
واعراض آن جهان ز فریبم بشد زیاد

وز بهر حفظ مال و سر از بیم دشمنان
از روزگار خویش نگشتم به عمر شاد

گاه شباب کام جوانی نیافتم
از غدر و غمز و غفلت پیران بدنهاد

و امروز گاه پیری و لرزان و خائفم
از ظلم نفس شوم جوانان سگ نژاد

گوئی که ایزدم جهت محنت آفرید
مانا جهانم از قبل جور و ظلم زاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.