هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از لطف و بخشش شخصی به نام "صاحب" تشکر میکند و امیدوار است که این لطف ادامه یابد. او از اسبی که به او داده شده سخن میگوید، اما در بیان منشأ این هدیه دچار تردید و شرم میشود. شاعر احساس میکند که نه میتواند اسب را نگه دارد و نه میتواند آن را به دیگری بسپارد. در نهایت، او این وضعیت را به عنوان درسآموزی برای خرد خود میپذیرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۶۱
صاحبا گرچه ز جودت شکر دارم
پیش ازین واکنون به تو امیدوارم
کز نصاب جاه محرومم نداری
این امید از عین لطفت چشم دارم
اسبکی دادی پریرم کاندرین ره
با وجودش نه پیاده نه سوارم
گر کسی گوید مرا کاین بارگی چیست
من چه گویم یا جوابش چون گذارم
گر بگویم خود خریدم ننگم آید
ور بگویم خواجه دادم شرمسارم
نیست فربه تا بدیگش در بجوشم
ننگم آید کش به قصابان سپارم
نیست لایق باز اصطبلت سپردن
اینقدر باشد خرد آموزگارم
می نیارم داشت مخفی زانکه یاری
صوفیانه گفت خواهم زانکه یارم
پیش ازین واکنون به تو امیدوارم
کز نصاب جاه محرومم نداری
این امید از عین لطفت چشم دارم
اسبکی دادی پریرم کاندرین ره
با وجودش نه پیاده نه سوارم
گر کسی گوید مرا کاین بارگی چیست
من چه گویم یا جوابش چون گذارم
گر بگویم خود خریدم ننگم آید
ور بگویم خواجه دادم شرمسارم
نیست فربه تا بدیگش در بجوشم
ننگم آید کش به قصابان سپارم
نیست لایق باز اصطبلت سپردن
اینقدر باشد خرد آموزگارم
می نیارم داشت مخفی زانکه یاری
صوفیانه گفت خواهم زانکه یارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.