هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند شمع، طشت طلا و ماه، به ستایش شاه و نعمت‌های او می‌پردازد. شاعر از تاریکی شب و روشنایی روز به عنوان نمادهایی از دشمنی و دوستی یاد می‌کند و از حسرت دوری از بارگاه شاه سخن می‌گوید. همچنین، او از میل بازگشت طشت به خانه اصلی‌اش و باقی ماندن شمع در خانه بنده صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، استفاده از واژگان و ترکیبات قدیمی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۷۰

خدایگانا آنی که شمع دولت تو
چراغ و مشعله چرخ را کند روشن

چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست
نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن

حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا
که کرد همره این تیره رای شاه زمن

ز رشک شعله نورش که بر فلک می رفت
هزار بار فزون سوخت ماه را خرمن

ز روشنائی او شد چو بزم کیخسرو
سرای بنده که بد تیره چون چه بیژن

شبم که بود چو امید دشمنت تاریک
به دولت تو چو روز و دلت بشد روشن

کنون ز حسرت آن بارگه که باقی باد
همی گدازد و می ریزد اشک در دامن

هوای گلشن و دیدار شاه می طلبد
که خوش بود رخ زیبا و شمع در گلشن

لگن نفاست جوهر نمود و کرد ابا
ز خانه ای که ز سنگ اندر او بود هاون

چو جنس خویش ندید و ز جفت ماند جدا
شکسته خواست شد از غایت عنا و حزن

ز من معاودت طشت خانه می طلبد
چنانکه میل جواهر بود سوی معدن

بماند شمعش در بنده خانه فی الجمله
ولیک باز سوی طشت خانه تاخت لگن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.