هوش مصنوعی:
این شعر که سرودهی عشقی است، به انتقاد از وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران در دوران قاجار و استعمار انگلیس میپردازد. شاعر از خیانت وزیران، استعمار انگلیس، و وضعیت نابسامان ملت ایران ابراز ناراحتی میکند. او با استفاده از استعارهها و تمثیلهای مختلف مانند موش و گربه، شیر و روباه، و دزدان، به بیان ظلم و ستم حاکمان و استعمارگران میپردازد. همچنین، شاعر از بیحسی و ناتوانی ملت در برابر این شرایط انتقاد میکند و احساس یأس و ناامیدی خود را بیان مینماید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل انتقادات تند سیاسی و اجتماعی است و از استعارههای پیچیده و مفاهیم تاریخی استفاده میکند که درک آنها برای مخاطبان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند یأس و ناامیدی ممکن است برای کودکان و نوجوانان نامناسب باشد.
امکانات بیشتر
نام دژخیم وطن، دل بشنود خون می کند
پس بدین خونخوار، اگر شد روبرو چون می کند؟
آن که گفتی، محو قرآن را همی باید نمود
عنقریب این گفته با سر نیزه مقرون می کند!
وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز
پای صاحب خانه را، از خانه بیرون می کند؟!
داستان موش و گربه است، عهد ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد، رها چون می کند؟
شیر هم باشیم گر ما، روبه دهر است او
شیر را روباه معروف است، مغبون می کند؟
هیچ می دانی حریف ما، چه دارد در نظر؟
این همه خرج گزافی را که اکنون می کند؟
انگلیس آخر دلش، بهر من و تو سوخته؟
آنکه بهر یک وجب خاک اینقدر خون می کند؟
آنقدر می دانم امروز، ار که بر ما داده پنج:
غاز، فردا دعوی پنجاه میلیون می کند!
دانم آخر جمله ما را به ملک خویشتن
بی نصیب از آب و خاک و دشت و هامون می کند!
آن که در آفریک بر ریگ بیابان چشم داشت
چشم پوشی، از دیار گنج قارون می کند؟
دزد رهزن دزد نادانست، راحت پشت میز
دزد دانا دزدی از مجرای قانون می کند!
گوش آوخ ندهد، این ملت بدینها! ور دهد:
گوش از این گوش، از آن گوش بیرون می کند!
طبع من مسئول تاریخ است و ساکت مانم ار
هان به وجدانم مرا، تاریخ مدیون می کند!
ورنه می دانم در احساسات این بی حس نژاد
گفته های من نه چیزی کم نه افزون می کند!
ملتی کو مرده در تاریخ و اینش امتیاز
نعش خود با دست خود، این مرده مدفون می کند!
ملتی کز دادن تن، با کمال امتنان:
بر اسارت، خصم را از خویش ممنون می کند!
ملتی کو باز قرن بیستم بر درد خود
چاره باختم و دعا و ذکر و افسون می کند!
ملتی کالوده تریاک باشد صبح و شام
دائم آگنده دماغ، از گند افیون می کند!
ملتی کاو با چو من پور عزیز این وطن
آنچه با یوسف نمود از بخل شمعون می کند!
ملتی کو روز و شب بر خون خود شد تشنه لب
دشمنان را دعوت از بهر شبیخون می کند!
ملتی کز هر جهت بهر زوال آماده است
صرف احساسات من احیاء ورا چون می کند!
خود نه تنها خلق دنیا، جملگی در حیرتند
حیرت از اوضاع ما، خلاق بی چون می کند!
زآسمان نارد ملک، ناچار یک مشت دنی
ز اهل این ملک، آمر این ملت دون می کند!
گشته است اسباب خنده: گریه بر حال وطن
بیشم از حال وطن، این نکته محزون می کند!
ای خدا جای تشکر، چشم زخمم می زنند!
چشم من همچشمی ار با رود جیحون می کند!
آن خیانت ها که، با ایران وزیران می کنند!
بارها بدتر به من، این سفله گردون می کند!
یأس من زین قوم تا اندازه ای باشد به جا
طبع من بی جاست، کز اندازه بیرون می کند!
(عشقی) از عشق وطن، آنسان مجرب شد که این
کهنه دیوانه جنون، تعلیم مجنون می کند!
«میرزاده عشقی»
گوهرین | گنجینه های مکتوب | gowharin.ir
پس بدین خونخوار، اگر شد روبرو چون می کند؟
آن که گفتی، محو قرآن را همی باید نمود
عنقریب این گفته با سر نیزه مقرون می کند!
وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز
پای صاحب خانه را، از خانه بیرون می کند؟!
داستان موش و گربه است، عهد ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد، رها چون می کند؟
شیر هم باشیم گر ما، روبه دهر است او
شیر را روباه معروف است، مغبون می کند؟
هیچ می دانی حریف ما، چه دارد در نظر؟
این همه خرج گزافی را که اکنون می کند؟
انگلیس آخر دلش، بهر من و تو سوخته؟
آنکه بهر یک وجب خاک اینقدر خون می کند؟
آنقدر می دانم امروز، ار که بر ما داده پنج:
غاز، فردا دعوی پنجاه میلیون می کند!
دانم آخر جمله ما را به ملک خویشتن
بی نصیب از آب و خاک و دشت و هامون می کند!
آن که در آفریک بر ریگ بیابان چشم داشت
چشم پوشی، از دیار گنج قارون می کند؟
دزد رهزن دزد نادانست، راحت پشت میز
دزد دانا دزدی از مجرای قانون می کند!
گوش آوخ ندهد، این ملت بدینها! ور دهد:
گوش از این گوش، از آن گوش بیرون می کند!
طبع من مسئول تاریخ است و ساکت مانم ار
هان به وجدانم مرا، تاریخ مدیون می کند!
ورنه می دانم در احساسات این بی حس نژاد
گفته های من نه چیزی کم نه افزون می کند!
ملتی کو مرده در تاریخ و اینش امتیاز
نعش خود با دست خود، این مرده مدفون می کند!
ملتی کز دادن تن، با کمال امتنان:
بر اسارت، خصم را از خویش ممنون می کند!
ملتی کو باز قرن بیستم بر درد خود
چاره باختم و دعا و ذکر و افسون می کند!
ملتی کالوده تریاک باشد صبح و شام
دائم آگنده دماغ، از گند افیون می کند!
ملتی کاو با چو من پور عزیز این وطن
آنچه با یوسف نمود از بخل شمعون می کند!
ملتی کو روز و شب بر خون خود شد تشنه لب
دشمنان را دعوت از بهر شبیخون می کند!
ملتی کز هر جهت بهر زوال آماده است
صرف احساسات من احیاء ورا چون می کند!
خود نه تنها خلق دنیا، جملگی در حیرتند
حیرت از اوضاع ما، خلاق بی چون می کند!
زآسمان نارد ملک، ناچار یک مشت دنی
ز اهل این ملک، آمر این ملت دون می کند!
گشته است اسباب خنده: گریه بر حال وطن
بیشم از حال وطن، این نکته محزون می کند!
ای خدا جای تشکر، چشم زخمم می زنند!
چشم من همچشمی ار با رود جیحون می کند!
آن خیانت ها که، با ایران وزیران می کنند!
بارها بدتر به من، این سفله گردون می کند!
یأس من زین قوم تا اندازه ای باشد به جا
طبع من بی جاست، کز اندازه بیرون می کند!
(عشقی) از عشق وطن، آنسان مجرب شد که این
کهنه دیوانه جنون، تعلیم مجنون می کند!
«میرزاده عشقی»
گوهرین | گنجینه های مکتوب | gowharin.ir
شمارهٔ ۳ - مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس
صفحه بدون محتوا!
محتوای مورد نظر شما به یکی از دلایل زیر از سایت حذف شده است:
- نشر این محتوا موجب نقض قوانین کپی رایت است.
- محتوا متعلق به این گوهر نبوده و یا صاحب آن شخص دیگری است.
- محتوا برای نشر عمومی مناسب نیست.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - در وصف طبیعت و ذکری از سید ضیاء الدین طباطبائی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - نارضایتی از خلقت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.