هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف نظم و آفرینش جهان، ظهور روح حیات در موجودات مختلف، تکامل انسان و تاریخ ایران میپردازد. همچنین به نقش افراد تأثیرگذار مانند سید ضیاءالدین در احیای ایران اشاره میکند و در نهایت، امید به نظم و سامان یافتن ایران توسط ایرانیان را بیان میدارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم فلسفی، تاریخی و سیاسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین استفاده از اصطلاحات و اشارات تاریخی ممکن است برای کودکان پیچیده باشد.
امکانات بیشتر
چو این منظومه آفاق، سرتاسر منظم شد
همانا فارغ آفاق آفرین، از نظم عالم شد
روان فرمود از انوار انجم، بر زمین روحی
که آخر رشته ای زآن روح، ارواح مکرم شد
بدآن روح عمومی، سایه ای از پرتو یزدان
نخستین مرتبت آن روح، اندر قلزم ویم شد
پس از تولید اجسام نباتی، در بن دریا
درون ابر رفت و بر زمین بنشست و شبنم شد
چو اشک آسمان شد او، بشد چشم زمین روشن
درون در چشمه ها گردید و کوه و دشت خرم شد
پس از تولید اجسام نباتی سر ز حیوان زد
روان بخشید بر هر جسم بیجانی که توأم شد
تجلی کرد در هر عضو هر گون جانور آخر
گهی چنگال آهو گشت و گه چنگال ضیغم شد
همین سان تا به جلد جانورها دو پا آمد
نمی دانم چه با این دم بریده کرد؟ کآدم شد!
کشید از جنگل و از غار بیرونشان، به یکدیگر
شناسانید فردا فرد و جمعیت فراهم شد
سپس کرد آشیان، در مغز هر پر مغز انسانی
سوی هر کس که پر زد، صاحب اقلیم و پرچم شد
به خواب داریوش آمد، پریشان شد خیالاتش
نه هشت آسوده اش، تا تاجدار کشور جم شد
قرین در قرن دارا شد به ذوالقرنین اسکندر
ره دارائی دارا زد و دارای عالم شد
هم آن در شد به نوشروان و نوشین شد روان او
شد آن تسلیم سلمان تا مسلمانی مسلم شد
سپس برد از حریم یزدگردی حرمت شاهی
چو او با محرم بیت الحرام کعبه محرم شد
فتاد اندر سر پرشور برخی جنگجویان زان
گهی همدوش «قارون » گشت و گه همدست رستم شد
چو ظاهر گشت بر نادر جهانا گشت ازو ظاهر
چنان کآن یل ز چوپانی به سلطانی مصمم شد
همین روح الغرض با هر که در هر کار شد همره
ز تأییدات وی، بر همگنان خود مقدم شد
به هر ملت که پیدا گشت، از آن بیم فنا گم شد
ز هر جمعیتی کم گشت، از آن بخت بقا گم شد
کنون قرنیست ز ایران، گم شدست این روح کاین گونه
بنای ملک در هم گشت و نظم قوم بر هم شد
مر ایزد را سپاس از بعد از آن کز غیبتش ایران
همه اندوهگین صحنه، سراسر پرده غم شد
پی تجدید فیروزی نسل پاک ساسانی
مهین «سید ضیاء الدین » خجسته صدر اعظم شد
شد او اندر شجاعت آن کزو، درمانده ضیغم شد
شد او اندر سخاوت آن کزو، شرمنده حاتم شد
ندانم این طبیب، اجتماعی را چه درمان شد؟
کزو صد ساله زخم مهلک این قوم مرهم شد
من اضمحلال ایران را به چشم خویش می دیدم
کنون در مغز استقلال این کشور مجسم شد
ملک محکم سزد قدر تو محکم رأی را داند
کش از احکام تو، بنیان سست ملک محکم شد
تو فوق العاده مافوقی به فوق العادگان یکسر
ز فوق العادگی ات، فوق فوق العادگان خم شد
چنان تاریخ ایران شد، ز تاریخ تو تاریخی
که این تاریخ: تاریخی ترین تاریخ عالم شد
که می پنداشت ایران را، منظم سازد ایرانی؟
به نام ایزد، کنون، با دست ایرانی منظم شد
ببین «عشقی » که هر کابینه را نفرین نمود اینک
چسان در مدح این کابینه قدرت مصمم شد
«میرزاده عشقی»
گوهرین | گنجینه های مکتوب | gowharin.ir
همانا فارغ آفاق آفرین، از نظم عالم شد
روان فرمود از انوار انجم، بر زمین روحی
که آخر رشته ای زآن روح، ارواح مکرم شد
بدآن روح عمومی، سایه ای از پرتو یزدان
نخستین مرتبت آن روح، اندر قلزم ویم شد
پس از تولید اجسام نباتی، در بن دریا
درون ابر رفت و بر زمین بنشست و شبنم شد
چو اشک آسمان شد او، بشد چشم زمین روشن
درون در چشمه ها گردید و کوه و دشت خرم شد
پس از تولید اجسام نباتی سر ز حیوان زد
روان بخشید بر هر جسم بیجانی که توأم شد
تجلی کرد در هر عضو هر گون جانور آخر
گهی چنگال آهو گشت و گه چنگال ضیغم شد
همین سان تا به جلد جانورها دو پا آمد
نمی دانم چه با این دم بریده کرد؟ کآدم شد!
کشید از جنگل و از غار بیرونشان، به یکدیگر
شناسانید فردا فرد و جمعیت فراهم شد
سپس کرد آشیان، در مغز هر پر مغز انسانی
سوی هر کس که پر زد، صاحب اقلیم و پرچم شد
به خواب داریوش آمد، پریشان شد خیالاتش
نه هشت آسوده اش، تا تاجدار کشور جم شد
قرین در قرن دارا شد به ذوالقرنین اسکندر
ره دارائی دارا زد و دارای عالم شد
هم آن در شد به نوشروان و نوشین شد روان او
شد آن تسلیم سلمان تا مسلمانی مسلم شد
سپس برد از حریم یزدگردی حرمت شاهی
چو او با محرم بیت الحرام کعبه محرم شد
فتاد اندر سر پرشور برخی جنگجویان زان
گهی همدوش «قارون » گشت و گه همدست رستم شد
چو ظاهر گشت بر نادر جهانا گشت ازو ظاهر
چنان کآن یل ز چوپانی به سلطانی مصمم شد
همین روح الغرض با هر که در هر کار شد همره
ز تأییدات وی، بر همگنان خود مقدم شد
به هر ملت که پیدا گشت، از آن بیم فنا گم شد
ز هر جمعیتی کم گشت، از آن بخت بقا گم شد
کنون قرنیست ز ایران، گم شدست این روح کاین گونه
بنای ملک در هم گشت و نظم قوم بر هم شد
مر ایزد را سپاس از بعد از آن کز غیبتش ایران
همه اندوهگین صحنه، سراسر پرده غم شد
پی تجدید فیروزی نسل پاک ساسانی
مهین «سید ضیاء الدین » خجسته صدر اعظم شد
شد او اندر شجاعت آن کزو، درمانده ضیغم شد
شد او اندر سخاوت آن کزو، شرمنده حاتم شد
ندانم این طبیب، اجتماعی را چه درمان شد؟
کزو صد ساله زخم مهلک این قوم مرهم شد
من اضمحلال ایران را به چشم خویش می دیدم
کنون در مغز استقلال این کشور مجسم شد
ملک محکم سزد قدر تو محکم رأی را داند
کش از احکام تو، بنیان سست ملک محکم شد
تو فوق العاده مافوقی به فوق العادگان یکسر
ز فوق العادگی ات، فوق فوق العادگان خم شد
چنان تاریخ ایران شد، ز تاریخ تو تاریخی
که این تاریخ: تاریخی ترین تاریخ عالم شد
که می پنداشت ایران را، منظم سازد ایرانی؟
به نام ایزد، کنون، با دست ایرانی منظم شد
ببین «عشقی » که هر کابینه را نفرین نمود اینک
چسان در مدح این کابینه قدرت مصمم شد
«میرزاده عشقی»
گوهرین | گنجینه های مکتوب | gowharin.ir
شمارهٔ ۲ - در وصف طبیعت و ذکری از سید ضیاء الدین طباطبائی
صفحه بدون محتوا!
محتوای مورد نظر شما به یکی از دلایل زیر از سایت حذف شده است:
- نشر این محتوا موجب نقض قوانین کپی رایت است.
- محتوا متعلق به این گوهر نبوده و یا صاحب آن شخص دیگری است.
- محتوا برای نشر عمومی مناسب نیست.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳ - مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.