۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شبها
به شبهای غمت در مانده‌ام فریاد از این شبها

بود گر هر شبم زینسان به روز هجر آبستن
مرا بس روزهای تیره خواهد زاد از این شبها

بسم روز از غمت شب شد بسی شب روز من بی‌تو
بسر بردم غمین زان روزها ناشاد از این شبها

چنین کز دوریت هر شب در آب و آتشم دانم
که خاک هستیم آخر رود بر باد از این شبها

چنین شبها که من دارم نه بیند روز خوش دیگر
بعمر خود کند گر تیره روزی یاد از این شبها

به اشک و آه چندم شمع سان هر شب سحر گردد
نسیم مرگ کوتا سازدم آزاد از این شبها

ز بخت تیره مشتاق آن درازی هر شبم دارد
که نبود از پیش امید روزی داد از این شبها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.