۲۲۵ بار خوانده شده
از تنگی دل نیست بلب ره نفسم را
یا رب کند آگاه که فریاد رسم را
در وصلم و از هجر بود ناله زارم
آویخته صیاد بگلبن قفسم را
نالم زپی ناقهاش اکنون که ندیده است
خاموش نشیننده محمل جرسم را
درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک
شاید که بسیلاب دهد مشت خسم را
از من حذر ای آینهرو چند که چون صبح
از پاکی دل نیست غباری نفسم را
آن یکه سوارم که بمیدان محبت
عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست
کز بیکسی من کند آگاه کسم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یا رب کند آگاه که فریاد رسم را
در وصلم و از هجر بود ناله زارم
آویخته صیاد بگلبن قفسم را
نالم زپی ناقهاش اکنون که ندیده است
خاموش نشیننده محمل جرسم را
درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک
شاید که بسیلاب دهد مشت خسم را
از من حذر ای آینهرو چند که چون صبح
از پاکی دل نیست غباری نفسم را
آن یکه سوارم که بمیدان محبت
عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست
کز بیکسی من کند آگاه کسم را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.