هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی، به ستایش عشق به عنوان بالاترین کمال و وابستگی وجودی به معشوق می‌پردازد. شاعر عشق را اشرف کمالات دانسته و دیگر کمالات را در برابر آن ناچیز می‌شمرد. او از وصل معشوم ناامید است اما وجود خود را بازتابی از وجود معشوق می‌داند. متن همچنین به مفاهیمی مانند فنا در عشق، وحدت وجود و مستی عرفانی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در متن برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین برخی استعاره‌ها مانند شراب و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۸۴

جز عشق که اشرف بود از جمله کمالات
دیگر بکمالی نتوان کرد مباهات

جویم بدعا چندت و خوانم بمناجات
من ذره تو خورشید من و وصل تو هیهات

ماجمله بتو قایم و تو قایم با لذات
تو شخصی و ما عکس تو عالم همه مرآت

از طلعت یار است ظهور همه عالم
خورشید بود آینه جلوه ذرات

بیخود همه کونین ز صهبای صفاتند
تا چیست شرابی که بود در قدح ذات

گردد سرم آسوده ز سودای تو حاشا
فارغ شودم دل ز تمنای تو هیهات

هرگز دل موری مخراش ار نتوانی
اول به کف آری سپر تیغ مکافات

گر باده باندازه خوری نیست و بالت
این نکته چه خوش گفت به من پیر خرابات

حیرانیم از عشق کنون نیست که عمریست
در بازی شطرنج محبت شده‌ام مات

مشتاق من و خدمت میخانه که در عشق
نه عقده‌ام از زهد گشاید نه ز طامات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.