۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰

خاک ار شوم بکوی تو گردم نمیرسد
دردی ز دوری تو بدردم نمیرسد

این درد دیگر است که جانم بلب رسید
از درد یار و یار بدردم نمیرسد

برگ خزان رسیده باغ محبتم
رنگی برنگ چهره زردم نمیرسد

ز افسردگی بمحفل یاران بدین خوشم
کافت بشمعی از دم سردم نمیرسد

نالان نیم ز جور تو نالم که بر دلم
تیری چرا ز شست تو هر دم نمیرسد

زین پس من و فراق که دستم به دامنش
کوشش هزار مرتبه کردم نمیرسد

مشتاق تافتاد ز هجر آتشم بجان
برقی بآه بادیه گردم نمیرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.