۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

آن دل که غم بتان ندارد
باغیست که باغبان ندارد

چندش جویم که طایر کام
مرغیست که آشیان ندارد

گم گشته عشق او چو عنقا
نام ار دارد نشان ندارد

با فقر خوشم که نخل بی‌برگ
بیم از ستم خزان ندارد

سودیست که در زیان عشقت
سودی که زپی زیان ندارد

ره رو چکند که وادی عشق
نقش پی کاروان ندارد

دارد یارم هر آنچه خواهی
اما دل مهربان ندارد

مشتاق کجا و دین و دنیا
عاشق غم این و آن ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.