۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

دلم کز آتش جان‌سوز غم نخواهد ماند
بمن نماند و بدلدار هم نخواهد ماند

بساز با لب خشک و نه قطره جوی نه بحر
که در محیط جهان بیش و کم نخواهد ماند

حذر ز آتش آهم که افکند کز تاب
به بحر در جگر بحرنم نخواهد ماند

بمحفل تو عزیزان چنین شوند ارخار
کسی ز محترمان محترم نخواهد ماند

اگر شوند ز رنج وجود آگه کیست
که تا ابد بدیار عدم نخواهد ماند

به دست داغ تو وین داغ سوزدم که درم
همیشه در کف صاحب درم نخواهد ماند

ز شادی و غم غیر و تو نیست غم مشتاق
همیشه شادی و پیوسته غم نخواهد ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.