هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و غم عشق ناکام سخن میگوید. شاعر از بیخبری مردم از دردش، بیتوجهی معشوق، و نالههای شبانهاش مینالد. او از دلهایی میگوید که تحت تأثیر درد عشق قرار نمیگیرند و از چشمی که با هزاران حسرت به معشوق نمینگرد. در نهایت، شاعر اشاره میکند که راهی جز درگاه معشوق وجود ندارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و غمانگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مضامین عاشقانه سنگین، مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۱۲۱
سرکوی اوست جائی که صبا گذر ندارد
چه عجب که مردم از غم من و او خبر ندارد
چه کسی که هر که گردد بتو چون هدف مقابل
اگرش بتیر دوزی ز تو چشم بر ندارد
شب هجر ناله من که ز سنگ خون گشاید
چه دلست یارب آن دل که درو اثر ندارد
نه همین منم برویت نگران کجاست چشمی
که بصد هزار حسرت برخت نظر ندارد
ز جفای غیر مشتاق اگر از درت کشد پا
بکجا رود که راهی بدر دگر ندارد
چه عجب که مردم از غم من و او خبر ندارد
چه کسی که هر که گردد بتو چون هدف مقابل
اگرش بتیر دوزی ز تو چشم بر ندارد
شب هجر ناله من که ز سنگ خون گشاید
چه دلست یارب آن دل که درو اثر ندارد
نه همین منم برویت نگران کجاست چشمی
که بصد هزار حسرت برخت نظر ندارد
ز جفای غیر مشتاق اگر از درت کشد پا
بکجا رود که راهی بدر دگر ندارد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.