۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

گردم بسر کویت دیوانه چنین باید
سرگشته یک شمعم پروانه چنین باید

از جای نمیرفتم از صد خم و کارم ساخت
چشم تو بیک گردش پیمانه چنین باید

نه بام و نه در دارد در گشته سرای ما
شرمنده سیلابست ویرانه چنین باید

یکلحظه نگیرد اشک جا در صف چشمم
از کثرت غلطانی دردانه چنین باید

گفتی سخنی از وصل جا ندادم و آسودم
تا حشر بخوابم کرد افسانه چنین باید

پیوسته دلم باشد از عکس بتان لبریز
جوش صنم است اینجا بتخانه چنین باید

افکند بمن آن شوخ غافل نگهی مشتاق
بیخود ز خود افتادم جانانه چنین باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.