۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

خوش آن گروه که در بررخ جهان بستند
زکاینات بریدند و در تو پیوستند

از آن صنم خبر آن زاهدان کجا دارند
که خرقه پاره نکردند و سبحه نگسستند

بر از عشق کجا پی برند اهل خرد
مگر کنند فراموش آنچه دانستند

مخمور بمرگ شهیدان کوی عشق افسوس
که دوستان حقیقی بدوست پیوستند

ز ساکنان خرابات پرس را ز دو کون
نه زان گروه که از باده ریا مستند

هزار کنج گهر ریز هر قدم دارند
چه شد که راهروان فنا تهی دستند

بس این فراغت از خودگذشتگان رهت
که از جهان و در و هرچه هست وارستند

خوش آنکسان که نوازند زیردستان را
بشکر آنکه قوی پنجه و زبردستند

مجو تلافی بیداد از بتان کین قوم
نمک زنند بر آن دل که از جفا خستند

جماعتی که کنند از ستم فغان مشتاق
نه عاشق‌اند که تهمت بخویشتن بستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.