۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵

در طلبت ساز و برک راه ندارد
هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد

کیستم آن طالب فنا که چراغم
غم زدم سرد صبح‌گاه ندارد

خوش بسیه بختیم که روز و شب من
منت پرتو ز مهر و ماه ندارد

چون دهم اقلیم فقر را بدو عالم
ملک چنین هیچ پادشاه ندارد

شاد بجرم محبتم که ثوابی
روز جزا قدر این گناه ندارد

راز غمت شد ز خویش فاش وگرنه
در دل ما کس بجز تو راه ندارد

ره بکه آرنداز درت دل و جانم
غیر تو این پشت و آن پناه ندارد

دولت مشتاق بس گدائی این در
کوششی از بهر مال و جاه ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.