۲۰۵ بار خوانده شده
شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر
نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر
دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران
از این پیمانههای پر ز خون پیمانهای کمتر
مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من
بزندان غمت گر جان دهم دیوانهای کمتر
فروغ خود مدار از من دریغ ایشمع شبخیزان
اگر سوزی من سرگشته را پروانهای کمتر
دهد بر آب اگر چشم ترم دلرا چه خواهد شد
ز خرمنها که گرد آورده چشمم دانهای کمتر
چرا مشتاق دایم درپی ثبت سخن باشی
اگر حرفت نماند در جهان افسانهای کمتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر
دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران
از این پیمانههای پر ز خون پیمانهای کمتر
مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من
بزندان غمت گر جان دهم دیوانهای کمتر
فروغ خود مدار از من دریغ ایشمع شبخیزان
اگر سوزی من سرگشته را پروانهای کمتر
دهد بر آب اگر چشم ترم دلرا چه خواهد شد
ز خرمنها که گرد آورده چشمم دانهای کمتر
چرا مشتاق دایم درپی ثبت سخن باشی
اگر حرفت نماند در جهان افسانهای کمتر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.