۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵

بعاشق مژده‌کامی صبا از وصل جانان بر
نوید قطره‌ای بر تشنه‌ای از آب حیوان بر

بوصلت کرده‌ام خو از پی قتلم مکش خنجر
اگر خواهی کشی در خاک و خونم نام هجران بر

صبا خون شد اسیران قفس را دل ز مهجوری
پیامی زین گرفتاران بمرغان گلستان بر

تو شمع بزم غیری هر شب و من سوزم از غیرت
چه خواهد شد شبی هم با سیه‌روزی بپایان بر

بحسرت رفتم از کوی تو و اکنون که من رفتم
بیا گو غیر ازین گلشن چو گلچین گل بدامان بر

بشکر اینکه از رخ رشک ماه و غیرت مهری
شبی با ما بانجام آور و روزی بپایان بر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.