۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۶

خوش آنکه بی‌تو دامن بر جسم و جان فشانم
از خویش گرد هستی دامن فشان فشانم

بر خاک آستانت خوش آنکه جان فشانم
از شوق جان بخاک آن آستان فشانم

خوش آنکه گرم جلوه سرو روان خود را
بینم من و بپایش نقد روان فشانم

بازآی از غمت چند خوناب دل ز دیده
گاه آشکار ریزم گاهی نهان فشانم

سازی تو گوهرافشان چون لعل لب من از شوق
گوهر ز ابر چشم گوهرفشان فشانم

در گلشنی که باید از بیضه در قفس رفت
کو فرصتی که بالی در آشیان فشانم

بازآ ز دوریت چند ای گل ز اشگ خونین
از دیده گاه لاله گاه ارغوان فشانم

زان قیمتی گهر دور مشتاق نقد کونین
ریزندم ار به دامن دامن بر آن فشانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.