هوش مصنوعی:
شاعر از صبا (باد صبحگاهی) میخواهد که وقتی به سوی معشوق میرسد، حال او را به سگ کوی معشوق عرضه کند. او از دوری معشوق خود رنج میبرد و دلش زخمخورده است، اما موی معشوق بخیهای بر این زخم است. شاعر از عشق و رنج خود میگوید و از خون جاری از مژههایش در فراق معشوق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به رنج و خون جاری از مژهها ممکن است برای سنین پایینتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۲۶۸
ای صبا صبحدم چونرسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
مدتی شد که من از آن گلم بیخبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لالهگون روی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
مدتی شد که من از آن گلم بیخبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لالهگون روی او
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.