۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۰

چو ماه چارده دارم نگاری چارده ساله
که رخسارش بود ماه و خطش بر گرد مه هاله

درین گلشن زیاد از ساغر حسن تو بود آن می
که ساقی ریخت در جام گل و پیمانه لاله

نباشم چون خموش از جور او با این دل مسکین
چه برمیخیزد از آه و چه برمی‌آید از ناله

خوش آندم کز چمن مست آئی و از تاب می‌ریزد
ز رخسارت عرق زان سان که از گلبرگ تر ژاله

ندانی گر چها آمدز تیغت بر دلم بنگر
که خون میریزد از مژگان تر پرگاله پرگاله

نشاط طبع اگر جویی رو از میخانه جو کانجا
می یک ساله از دل می‌برد اندوه صدساله

به صحرا می‌رود آن آهوی مشکین چه خوش باشد
زمانی کاید و مشکین غزالانش ز دنباله

عروس فکر بکرم فارغ از وصف است کاین دختر
ز نیکویی ندارد حاجت تعریف دلاله

رباید بوسه‌ای گر ز آن لب شیرین زند دردم
لب مشتاق از شیرینی آن شهد تبخانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.