۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۱

برق جهان‌سوز حسن آنرخ افروخته
مشعله افروز عشق آه من سوخته

جامه دیبا بود خاصه مه طلعتان
پوشش ما از جهان بس نظر دوخته

سینه نگیرد فروغ از دل بی‌سوز عشق
انجمن افروز نیست شمع نیفروخته

من بتو خو کرده‌ام چون ز تو نالم که هست
با ستم خواجه خوش بنده آموخته

راز محبت که نیست گوش فلک محرمش
من ز دل آموختم دل ز که آموخته

گرنه هواش آتشست بهر چه در باغ عشق
بر سر هم ریخته طایر پر سوخته

خسرویت گر هواست گیرره بندگی
کی بعزیزی رسد یوسف نفروخته

گوهر وصلت مرا کی بکف ارزان فتاد
بهر تو کردم تلف من همه اندوخته

سوخته‌ام غیر من طالب مشتاق کیست
قدر شناسد همین سوخته را سوخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.