۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۸

برنگ ذره‌ام سرگرم مهر عالم‌افروزی
که ممکن نیست هرگز با کسی آرد بشب روزی

خوشم با ناله گرمی که خیزد از رگ جانم
که دارد نغمه این ساز در عشقت عجب سوزی

تو اسباب طرب کن جمع کز عشق تو مارا بس
دل کالفت فراهم آوری جان غم اندوزی

نخواهم نور شمع و پر تو مه بیرخت شبها
کز آه گرم خود دارم چراغ محفل‌افروزی

محبت این دبستان را بود آن مرشد کامل
که پیر عقل باشد پیش او طفل نوآموزی

بخون دانی چرا در صیدگاه دلبران غلطم
گر از شست نگاهی خورده باشی تیر دلدوزی

ز بی‌اقبالیم مشتاق خار گلرخان دایم
دریغ از طالع فرخنده‌ای و بخت فیروزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.