هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌نالد و از غم و سودای عشق سخن می‌گوید. او خود را مانند قطره‌ای در دریای غم توصیف می‌کند که از سرو بالایی (معشوق) جدا افتاده است. همچنین از آشوب و غوغای شهر محبت شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۱۱

هست چشمم ز غمت قلزم طوفان زائی
که بود در دل هر قطره او دریائی

چشم ما و دل پرخون که بمیخانه عشق
ساغری را نرسد قطره‌ای از مینائی

دل من پر ز هوایت سرم از سودایت
هر دلی را هوسی هر سری و سودائی

منم آن دانه درین مزرعه کز طالع خشک
قسمت من نبود قطره‌ای از دریائی

از سر کوی تو داند ز چه نتوانم رفت
هرکه دستی بودش بر دل و در گل پائی

منم آن فاخته کز ناله زارم پیداست
که جدا مانده‌ام از سرو سهی بالائی

آه از شهر پرآشوب محبت مشتاق
که درین شهر بهر کوچه بود غوغائی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.