هوش مصنوعی: یک کبک زیبا در دامنه کوه در حال راه رفتن بود که ناگه صدای بال های یک شاهین را شنید. ترس بر او چیره شد و توانایی فرار یا پرواز را از دست داد. او پشت سنگی پنهان شد، غافل از اینکه شکارچی با کمان در کمین است. تیری به پهلویش اصابت کرد و او با صدایی دردناک فریاد زد که هر پرنده‌ای که صیاد مرگ به دنبالش باشد، هر حرکتی از او می‌تواند به دام افتادنش را رقم بزند. در نهایت، او تسلیم قضا و قدر شد و پیامی را برای کسانی که رازدار هستند، بیان کرد.
رده سنی: 14+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی مانند قضا و قدر، ترس از مرگ و تسلیم در برابر سرنوشت است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه کافی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۲۱

خرامان بود دردامان کوهی کبک طنازی
که ناگه از هوا آمد صدای بال شهبازی

دلش در بر طپان شد رفت قوت از پروبالش
نه پای رفتنش از بیم جان نه بال پروازی

زبی‌تابی نهان شد در پس سنگی وزین غافل
که باشد در کمین آنجا کمان شخ ناوک‌اندازی

که پرکش کرده تیری ناگهان بر پهلویش آمد
برآورد از شکاف سینه مجروح آوازی

که هر مرغی که صیاد اجل باشد بدنبالش
شود هر نقش پایش گاه جستن چنگل بازی

قضا را جز رضا مشتاق نبود چاره دیگر
بیا بشنو ز من این نکته را گر محرم رازی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.