هوش مصنوعی: متن روایتگر سفر فردی به سوی تربت شاه یثرب است. او با احترام و فروتنی به پیشگاه شاه می‌رسد و با درد و غم از ظلم و ستم اهل ستم سخن می‌گوید. سپس به فرمان شاه، به همراه دو فرزندش به سوی کوفه رهسپار می‌شود. در این مسیر، او با دوده‌های خود خداحافظی می‌کند و با اشک و اندوه راهی سفر می‌شود. متن پر از احساسات عمیق، توصیفات شاعرانه و مضامین عرفانی و مذهبی است.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و مذهبی است و از واژگان و ترکیبات پیچیده ادبی استفاده شده که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی مفاهیم مانند ظلم و ستم، اندوه و جدایی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارد.

بخش ۳۵ - رفتن جناب مسلم به مدینه ی طیبه

شدآنگه زبطحا زمین رهسپار
سوی تربت شاه یثرب دیار

چو روشن جهان بین آن هوشمند
بیفتاد بر بارگاه بلند

پیاده شد از اسب و خم داد یال
به پوزش بدان پیشگاه جلال

غریوان درآن تربت تابناک
بمویید زار و ببوسید خاک

که ای درگهت قبله راستین
حریم تو را کعبه درآستین

تو تا در جهان سایه گستر بدی
ابر تارک دهر افسر بدی

به گرد اندرت دوده بودند جمع
بدانسان که پروانه برگرد شمع

زگیتی چو فرتو بگسسته شد
درفرهی بر همه بسته شد

همان دو گرانمایه پور جوان
که بد یادگار تو اندر جهان

یکی را جگر پاره از زهر گشت
زدیدار او دوده بی بهر گشت

دگر یک هم اکنون به یکباره گی
سپارد همی راه آواره گی

ز مرز تو ناچارپیموده راه
خدا خانه برده به خانه پناه

زبیداد و پرخاش اهل ستم
مکان درحرم کرده صید حرم

من ایدون به فرمان آن سرفراز
روانم به سوی عراق از حجاز

به عهدی کزین پیش بر بسته ام
بدان عهد محکم کمر بسته ام

نیندیشم ازرنج و تیمار راه
دژم هستم ازآنکه دورم زشاه

چو لختی درآن پیشگه راز گفت
به مژگان همی گوهر از اشک سفت

ببوسید خاکی که روح الامین
بسودش پی سجده رخ بر زمین

پس آنگه از آن تربت پاک تفت
خروشان سوی خانه خویش رفت

همه دوده گرد آمدندی به بر
پراز آب چشم و پر از خاک بر

که شیرا دلیرا بزرگا گوا
سوارا هژبرا یلا پهلوا

بدین سان شتابان کجا می روی؟
چه پیش آمدستت چرا می روی؟

چو افغانشان دید فرزانه مرد
به ایشان چنین گفت با داغ و درد

که با من چنین رفته فرمان زشاه
کازیدر سپارم سوی کوفه راه

نمود از سران شهریاری بزرگ
مرا نامزد بهر کاری بزرگ

من اینک برفتم شما بر به جای
بمانید در زینهار خدای

چو لختی بدان بیکسان راز راند
دو پور گرانمایه را پیش خواند

بگفت ای دو فرزند فرخنده فر
بسازید بامن بسیج سفر

ازآن پس سپهدار با یال و سفت
به پیکر سلیح اندر افکندروگفت

یکی باره ی نغز فربه سرین
میان لاغر و چابک و دوربین

چو باره که چون پویه جستی دمان
بجستی زنه باره ی آسمان

چو خنگ فلک زیر زین آورند
بر آن سوار گزین آورند

به فرمان او زین زرین لگام
نهادند بر باره ی تیز گام

برآمد برآن رخش صرصر شتاب
چو بر پشت چرخ بلند آفتاب

بگفتا ستایش کنان روزگار
فری زین ستور و فری زین سوار

سپس آن سرافراز فرخ گهر
زیثرب سوی کوفه شد رهسپر

به همراه آن آزموده سوار
پیاده دو تن رهبر هوشیار

دو فرزند دلبند فرخ رخش
صنوبر قدان شکر پا سخش
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۴ - ذکر نامزد فرمودن امام(ع)پسر عم خود
گوهر بعدی:بخش ۳۶ - ذکر راه گم کردن جناب مسلم و مردن آن دو نفر بلدی راهش از تشنگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.