هوش مصنوعی:
در شبی تاریک، گروهی از کودکان و چند مرد شبگرد از کوفه راهی سفری شدند. اخترشان سیاه بود و مسیرشان تغییر کرد. آنها توسط افراد پور مرجانه دستگیر و به زندان سپرده شدند. زندانبان آنها، مشکور، که فردی نیکنام و هوادار شاه ولایت بود، با دیدن کودکان متوجه هویت حیدری آنها شد. او از آنها پرسوجو کرد و پس از شناختشان، به آنها احترام گذاشت و از شکنجه و زنجیر کردنشان خودداری کرد. سپس آنها را به جای دیگری منتقل کرد و با مهربانی از آنها نگهداری نمود.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق تاریخی و مذهبی است و ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان کهن و سبک ادبی کلاسیک نیازمند سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی است.
بخش ۶۵ - گرفتن شبگرد آن شاهزادگان را و بردن به نزد ابن زیاد
شنیدم درآن تیره شام سیاه
سپردند آن کودکان هرچه راه
نگشتند جز اندک ازکوفه دور
که اختر سیه بود و برگشته هور
به ناگه بدان کودکان بازخورد
هم از کوفیان چند شبگرد مرد
مرآن بیکسان را به ره یافتند
گرفتند و زی کوفه بشتا فتند
سوی پور مرجانه بردندشان
بدان زشت گوهر سپردندشان
هم او گفتشان سوی زندان برند
به دست یکی روزبان بسپرند
که مشکور بودی نکو نام او
نکو گوهرش زاده بد مام او
دلش پر ز نور هدایت بدی
هوادار شاه ولایت بدی
چو مشکور دیدارشان بنگرید
همان حیدری فر ایشان بدید
ز دیدارشان درشگفتی بماند
بدیشان بسی نام یزدان بخواند
بپرسید از آن هردو نام و نژاد
چو بشناخت خون ازدو دیده گشاد
به پای ازدرلابه سر سودشان
بدان خردسالی ببخشودشان
به زنجیر و بند گرانشان نبست
تن پاکشان ازن شکنجه نخست
ز زندان به جای دگر بردشان
زدل غم به تیمار بستردشان
سپردند آن کودکان هرچه راه
نگشتند جز اندک ازکوفه دور
که اختر سیه بود و برگشته هور
به ناگه بدان کودکان بازخورد
هم از کوفیان چند شبگرد مرد
مرآن بیکسان را به ره یافتند
گرفتند و زی کوفه بشتا فتند
سوی پور مرجانه بردندشان
بدان زشت گوهر سپردندشان
هم او گفتشان سوی زندان برند
به دست یکی روزبان بسپرند
که مشکور بودی نکو نام او
نکو گوهرش زاده بد مام او
دلش پر ز نور هدایت بدی
هوادار شاه ولایت بدی
چو مشکور دیدارشان بنگرید
همان حیدری فر ایشان بدید
ز دیدارشان درشگفتی بماند
بدیشان بسی نام یزدان بخواند
بپرسید از آن هردو نام و نژاد
چو بشناخت خون ازدو دیده گشاد
به پای ازدرلابه سر سودشان
بدان خردسالی ببخشودشان
به زنجیر و بند گرانشان نبست
تن پاکشان ازن شکنجه نخست
ز زندان به جای دگر بردشان
زدل غم به تیمار بستردشان
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۴ - سپردن شریح قاضی دو طفل یتیم حضرت مسلم رابه پسر خود
گوهر بعدی:بخش ۶۶ - رها کردن مشکور کودکان را و فرستادن به طرف قادسیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.