هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از گذر از جهان مادی و پیوستن به عالم معنوی سخن میگوید. شاعر مخاطب را به ترک دلبستگیهای دنیوی و پرواز به سوی عالم جان فرا میخواند. او این جهان را فانی و پر از رنج توصیف میکند و در مقابل، عالم روحانی را جاودانه و پر از نور و شادی میداند. در پایان، اشارهای به شهیدان و بزرگان دین دارد و از مخاطب میخواهد که سرنوشت آنان را بشنود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مفاهیم مذهبی و فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بخش ۷۰ - در تجافی ازدار غرور وانابه به سوی دار خلود
تو کز کشور جسم درنگذری
از آن عالم جان کجا پی بری
دلا چند مانی درین دامگاه
چه خواهی ازین فانی آرامگاه
چرا رخت ازین کشور آب و گل
نبندی سوی عالم جان و دل
به خیره تو را چندباشد شتاب
به آبادی خاکدان خراب
امید از سرایی چنین پر فریب
چه داری کز آن برتو آید نصیب
چه جویی ازآن جانگزا شارسان
که هر گلشن او بود خارسان
چه خواهی ازین بنگه رنج بهر
که داروش درد است و تریاق زهر
چه دیدی نکویی ز دنیای دون
که نگذاری از دام او پا برون
تو ای مرغ قدسی پری باز کن
سوی مسکن خویش پرواز کن
قفس کالبد وین جهان دام توست
درین هر دو کی جای آرام توست؟
چو انبار مرغان لا هوتئی؟
چرا بسته در دام ناسوتئی؟
بپر لختی از آشیان تنا
بجو اندر آن گلستان مسکنا
زملک بدن سوی اقلیم جان
بپر تا ببینی دگرگون جهان
جهانی در آن باد رحمت وزان
بری نوبهارش ز رنج خزان
جهانی درآن نور حق جلوه ساز
نظرها همه سوی آن جلوه باز
جهانی بقایش مصون ازفنا
همه محنتش عیش و فقرش غنا
جهانی در آن روح رقصان شده
بری هر کمالش زنقصان شده
جهانی که میخانه ی وحدت است
نه اقلیم آلایش وکثرت است
درآن شاه لب تشنگان می فروش
شهیدان خونین کفن باده نوش
بسی ساقیان اندر آن سیم ساق
معنبر کلاله مرصع نطاق
همه ساتکین ها به کف پر شراب
به گوهربر آموده یاقوت ناب
شهیدان درآن بزم بنشسته مست
به حق ازپس نیستی گشته هست
به ویژه گزین مسلم نامدار
ودیگر دو فرزند نیکو تبار
که نامی بدند آن دوفرخ سلیل
زهمنامی مصطفی و خلیل
کنون ازمن این داستان گوش دار
که آن هردو را چون شد انجام کار؟
از آن عالم جان کجا پی بری
دلا چند مانی درین دامگاه
چه خواهی ازین فانی آرامگاه
چرا رخت ازین کشور آب و گل
نبندی سوی عالم جان و دل
به خیره تو را چندباشد شتاب
به آبادی خاکدان خراب
امید از سرایی چنین پر فریب
چه داری کز آن برتو آید نصیب
چه جویی ازآن جانگزا شارسان
که هر گلشن او بود خارسان
چه خواهی ازین بنگه رنج بهر
که داروش درد است و تریاق زهر
چه دیدی نکویی ز دنیای دون
که نگذاری از دام او پا برون
تو ای مرغ قدسی پری باز کن
سوی مسکن خویش پرواز کن
قفس کالبد وین جهان دام توست
درین هر دو کی جای آرام توست؟
چو انبار مرغان لا هوتئی؟
چرا بسته در دام ناسوتئی؟
بپر لختی از آشیان تنا
بجو اندر آن گلستان مسکنا
زملک بدن سوی اقلیم جان
بپر تا ببینی دگرگون جهان
جهانی در آن باد رحمت وزان
بری نوبهارش ز رنج خزان
جهانی درآن نور حق جلوه ساز
نظرها همه سوی آن جلوه باز
جهانی بقایش مصون ازفنا
همه محنتش عیش و فقرش غنا
جهانی در آن روح رقصان شده
بری هر کمالش زنقصان شده
جهانی که میخانه ی وحدت است
نه اقلیم آلایش وکثرت است
درآن شاه لب تشنگان می فروش
شهیدان خونین کفن باده نوش
بسی ساقیان اندر آن سیم ساق
معنبر کلاله مرصع نطاق
همه ساتکین ها به کف پر شراب
به گوهربر آموده یاقوت ناب
شهیدان درآن بزم بنشسته مست
به حق ازپس نیستی گشته هست
به ویژه گزین مسلم نامدار
ودیگر دو فرزند نیکو تبار
که نامی بدند آن دوفرخ سلیل
زهمنامی مصطفی و خلیل
کنون ازمن این داستان گوش دار
که آن هردو را چون شد انجام کار؟
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۹ - به دار کشیدن ابن زیاد بد بنیاد پر فساد مشکور زندانبان را
گوهر بعدی:بخش ۷۱ - آمدن حارث به خانه و پنهان نمودن زن او کودکان را از آن بدبخت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.