هوش مصنوعی: این متن روایتگر داستان یک فرد بی‌گناه است که به دست دژخیمان به دار آویخته می‌شود. او با وجود تحمل شکنجه‌های شدید، همچنان به خداوند ایمان دارد و در لحظات آخر زندگی، از یزدان طلب آمرزش می‌کند. پس از مرگ، روح او به بهشت می‌رسد و از نعمت‌های الهی بهره‌مند می‌شود. متن به موضوع عشق الهی، شهادت، و جاودانگی روح شهیدان اشاره دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عمیق عرفانی و توصیف‌های شدید از شکنجه و مرگ است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، درک مفاهیم عرفانی و فلسفی آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

بخش ۶۹ - به دار کشیدن ابن زیاد بد بنیاد پر فساد مشکور زندانبان را

به دژخیم بد خویش آنگه سرود
که این را به دار اندر آویز زود

به فرموده دژخیم خوارش کشید
نترسید ازحق به دارش کشد

زدش تازیانه به بر پنج صد
که نفرین رسادش به کردار بد

نخستین بدو تازیانه فرود
چو آمد به پاکی خدارا ستود

دوم تازیانه چو بروی رسید
شکیب ازخدا جست و دم درکشید

زدش چون سیم تازیانه به بر
همی خواست آمرزش ازدادگر

به چارم چنین گفت آن بی گناه
که ای دادگر داور هوروماه

گوا باش کایدون به آیین پاک
شدم کشته در یاری دین پاک

به پنجم چنین گفت آن نامدار
که ای پاک یزدان به روز شمار

مراساز بر باغ خلد برین
به پیغمبر و آل پاکش قرین

پس آنگه شد از راز گفتن خموش
همی بود تا از تنش رفت توش

درآن دم ازو تشنگی برد تاب
ازآن ناکسان خواست یک خرعه آب

نیارست یک تن جوابش دهد
زبیم بد اندیش آبش دهد

بلی سر چو در راه جانان دهند
شهیدان حق تشنه لب جان دهند

تنی چند پوزش برآراستند
تن ازچوب دارش رها خواستند

بد اختر نپذیرفت خواهشگری
بیفزود بر خشم وکین گستری

به فرجام یاران خود را سرود
که از دارش آرید پیکر فرود

به زیر آمد ازدار چون مرد پیر
چنین گفت با آن گروه شریر

شماگر ندادیم ازکینه آب
من از حوض کوثر شدم کامیاب

زجام عطا ساقی سلسبیل
به من کرد صهبای مینو سبیل

بگفت این و از این جهان بست بار
به خلد اندر آسوده شد شاد خوار

رسیدش درآن جانفزا گلشنا
درود ازخدا بر روان و تنا

زعشق آید آری چنین کارها
چنین عاشقان راست هنجارها

چنین عاشقان را دهد عشق یار
گهی سر به تیغ و گهی تن به دار

دهند ار چه سرها به میدان عشق
نمیرند هرگز شهیدان عشق

مگو کشته عشاق را زنده اند
مپندار فانی که پاینده اند

تو در بندی آن قوم وارسته اند
به حق بسته از غیر او جسته اند

به دیگر دیار است بنگاهشان
به سوی جهان دگر راهشان

ز دلدارشان هست کام دگر
نشان دگر هست و نام دگر

نه هر کس تواند شکست این طلسم
کجا عالم جان کجا ملک جسم؟
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۸ - آگاهی یافتن ابن زیاد از فرار طفلان گرفتار و باز خواستن ازمشکور
گوهر بعدی:بخش ۷۰ - در تجافی ازدار غرور وانابه به سوی دار خلود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.