هوش مصنوعی:
این متن روایتگر داستان حرّ است که به پیشگاه خسرو میآید و با نگاهی پر از حیرت و عشق، خود را تسلیم حق میکند. او از جنگ با خسرو امتناع میورزد و به یزدان پناه میبرد. سپس خسرو به یارانش دستور میدهد تا به قوم تشنه آب دهند، اما کوفیان از کینه، آب فرات را بر امام حسین(ع) میبندند و او را با تشنگی به شهادت میرسانند. در پایان، بانگ نماز به گوش میرسد.
رده سنی:
15+
متن دارای مضامین عرفانی و تاریخی است که درک آن به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، اشاره به وقایع کربلا و شهادت امام حسین(ع) ممکن است برای کودکان سنگین باشد.
بخش ۹۷ - در گفتگوی امام علیه السلام با حر و سیراب نمودن حضرت او و یارانش را
چو آمد بر پیشگاه بلند
خم از بهر پوزش به بالا فکند
بیاورد بر خسرو دین نماز
بدو گشت لختی ستایش طراز
نخسنین نگه چون به رویش گشاد
دل و جان و هوش آن نگه را بداد
همان یک نگه تا بدانجاش برد
که در کربلا جان شیرین سپرد
چنان زان نگه گشت مجذوب حر
که از خویش خالی شد از دوست پُر
بلی خلق را با نگاهی چنین
کشد سوی خود هادی راه دین
تو را بس همین نکته گر عاقلی
بیابی اگر مرد صاحبدلی
چو شه آشنا یافت بنواختش
ز بیگانگی دل بپرداختش
بفرمود او را: که ای نامجو
ز کوفه چرا آمدی؟ بازگوی
به یاری کمربسته تنگ آمدی؟
و یا با من از بهر جنگ آمدی؟
بدو گفت حر: کای سرافراز شاه
مباد آنکه با حق شوم رزمخواه
مرا گرچه کرد از پی کارزار
روان با سپه میر کوفه دیار
ولیکن به یزدان پناهنده ام
مر این را ز دادار خواهنده ام
که با چون تو شاهی نجویم نبرد
نگردم به دیگر سرا روی زرد
بدان ای گل گلبن بوتراب
که برده ز ما تشنگی توش و تاب
تو چون زاده ی ساقی کوثری
به ما تشنگان توش و تاب آوری
چو لب تشنگان ره به دریا برند
ازو کم چه گردد گر آبی خورند؟
چو این را – ز کشور خدای جهان
نیوشید – فرمود با همرهان
که ای رادمردان ز جا برجهید
به این قوم لب تشنه آبی دهید
غلامان شه در شتاب آمدند
سوی قوم – با مشک آب آمدند
درآن دشت گرم آنچه بد اسب و مرد
نمودند سیرابشان ز آب سرد
کرم بین که با دشمنان کرد شاه
به پوزش چو گشتند ازو آبخواه
به پاداش آن بخشش بیکران
بگویم چه کردند کوفی سران؟
بدان رهنمای طریق نجات
ببستند از کینه آب فرات
نهشتند کز آب شیرین گوار
شود تر- لب خشک آن شهریار
ندادند آبش به جز آب تیغ
بکشتند لب تشنه اش ای دریغ
ز خیل شه آمد چو پیشین فراز
به ناگاه برخواست بانگ نماز
خم از بهر پوزش به بالا فکند
بیاورد بر خسرو دین نماز
بدو گشت لختی ستایش طراز
نخسنین نگه چون به رویش گشاد
دل و جان و هوش آن نگه را بداد
همان یک نگه تا بدانجاش برد
که در کربلا جان شیرین سپرد
چنان زان نگه گشت مجذوب حر
که از خویش خالی شد از دوست پُر
بلی خلق را با نگاهی چنین
کشد سوی خود هادی راه دین
تو را بس همین نکته گر عاقلی
بیابی اگر مرد صاحبدلی
چو شه آشنا یافت بنواختش
ز بیگانگی دل بپرداختش
بفرمود او را: که ای نامجو
ز کوفه چرا آمدی؟ بازگوی
به یاری کمربسته تنگ آمدی؟
و یا با من از بهر جنگ آمدی؟
بدو گفت حر: کای سرافراز شاه
مباد آنکه با حق شوم رزمخواه
مرا گرچه کرد از پی کارزار
روان با سپه میر کوفه دیار
ولیکن به یزدان پناهنده ام
مر این را ز دادار خواهنده ام
که با چون تو شاهی نجویم نبرد
نگردم به دیگر سرا روی زرد
بدان ای گل گلبن بوتراب
که برده ز ما تشنگی توش و تاب
تو چون زاده ی ساقی کوثری
به ما تشنگان توش و تاب آوری
چو لب تشنگان ره به دریا برند
ازو کم چه گردد گر آبی خورند؟
چو این را – ز کشور خدای جهان
نیوشید – فرمود با همرهان
که ای رادمردان ز جا برجهید
به این قوم لب تشنه آبی دهید
غلامان شه در شتاب آمدند
سوی قوم – با مشک آب آمدند
درآن دشت گرم آنچه بد اسب و مرد
نمودند سیرابشان ز آب سرد
کرم بین که با دشمنان کرد شاه
به پوزش چو گشتند ازو آبخواه
به پاداش آن بخشش بیکران
بگویم چه کردند کوفی سران؟
بدان رهنمای طریق نجات
ببستند از کینه آب فرات
نهشتند کز آب شیرین گوار
شود تر- لب خشک آن شهریار
ندادند آبش به جز آب تیغ
بکشتند لب تشنه اش ای دریغ
ز خیل شه آمد چو پیشین فراز
به ناگاه برخواست بانگ نماز
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۶ - آب برداشتن اصحاب به فرمان امام علیه السلام ازمنزل شراف و رسیدن حر ریاحی
گوهر بعدی:بخش ۹۸ - در ذکر نماز گذاردن حر و سپاهش با امام علیه السلام و خطبه خواندن آن حضرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.