۱۵۲ بار خوانده شده

بخش ۱۰۱ - رسیدن نامه ی ابن زیاد به حر و گفتگوی او با امام علیه السلام

دو لشگر چو دیدند او رازدور
که تازد همی سوی ایشان ستور

سوی او همه دیده بگماشتند
عنان های اسبان نگه داشتند

چو آمد نیاورد شه را درود
به حر پوزش آورد و اورا ستود

بدادش یکی نامه پس آن سوار
ز فرزند مرجانه ی نابکار

سپهدار بگرفت و بگشاد و دید
که بنوشته فرمانگزار پلید

که ای حر نام آور تیغ زن
تو را این چنین است فرمان زمن

به جایی که نبود درآن هیچ آب
فرود آر نوباوه ی بوتراب

از آن نامه نام آور سرفراز
شگفتی فرو ماند لختی دراز

همان نامه را مرد توسن براند
میان دولشگر باستاد و خواند

پس آنگاه گفتا به دارای دین
که نگذارمت رفتن ازاین زمین

بدو گفت آن شاه فرمانروا
بهل تا بیازیم زی نینوا

به شه پاسخ آورد فرزانه مر
که شاها نیارم من این کارکرد

زهیرا بن قین این چو ازحر شنفت
به شاهنشه ملک ایمان بگفت

که ما را بفرمای ای شهریار
دراین پهنه با آن سپه کارزار

نگردید ه تا روی این سرزمین
پر از نیزه و دشنه ی اهل دین

وگرنه چو از کوفه آید سپاه
به ما کار پیکار گردد تباه

چه سازند با ما سواری هزار؟
نه ما آتشیم این سپه مشت خار؟

به دریای آتش چو خار خشن
ستیزد بسوزد بن خویشتن

بدو پاسخ آود شاه حجاز
که این نامور گرد گردون فراز

هنوز این سواران شمشیردار
ندارند با ما به شمشیر کار

نخواهیم کز ما تنی رزم جوی
شود پیش ازاین قوم بی آبروی

چو این گفته شد شاه و هر دو سپاه
سوی نینوا بر گرفتند راه

چو لختی برفتند یکران شاه
باستاد برجا نپیمود راه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۰ - رسیدن نامه ی ابن زیاد و سرراه گرفتن حر برامام علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۱۰۲ - رسیدن امام علیه السلام به زمین کربلا وایستادن اسب آن حضرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.