هوش مصنوعی:
این متن روایتگر داستان هلال ابن نافع، جنگجویی شجاع و وفادار به حسین (ع) است که در نبرد با کوفیان شرکت میکند. هلال با شجاعت و مهارت بسیاری از دشمنان را شکست میدهد، اما سرانجام توسط گروهی از دشمنان محاصره و مجروح میشود. او را نزد فرمانده دشمن میبرند که دستور اعدامش را میدهد. متن با اشاره به شهادت هلال و آرامش روحش در بهشت پایان مییابد.
رده سنی:
15+
متن شامل صحنههای جنگ و خشونت است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، درک مفاهیم مذهبی و تاریخی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بخش ۲۵ - ذکرشهادت جناب هلال ابن نافع علیه السلام
به بست ازپی جنگ با کوفیان
هلال ابن نافع- کمر بر میان
هلالی به سیمای بدر تمام
نزاده چو او پوری از هیچ مام
هلالی نه خورشید رخشنده ای
به آوردگه شیر درنده ای
به مردانگی آن یل پاکرای
بدی دست پرورد شیر خدای
خدنگ افکنی همچو آن پاکزاد
نبود از دلیران تازی نژاد
به فرمان شاهنشه دین هلال
دمان سوی میدان بیا فراخت بال
به لشکر چو رعد از بر کوهسار
خروشید و فرمود آن نامدار
هلال است اگر چه مرانام پاک
چو بدرم به چرخ یلی تابناک
به جانم زعشق حسین است شور
بودرزم وسوگم به از بزم وسور
چو گفت این برانگیخت اسب یلی
بزد بر سپه نیزه ی پر دلی
یکی هم به نزد آمدش قیس نام
زره نارسیده بدو چند گام
دلاور خدنگی به زه برنهاد
سپر برسر آورد آن بد نهاد
رها گشت پیکان ز شست سوار
گذشت از سپر ناوک آبدار
گذر کرد از پشت ناپاکخوی
به خاک زمین رفت تا سرو فرو
پس آنگاه بارید تیرازکمان
بدان قوم زشت اختر بدگمان
درآن تیر باران یل تیغ زن
ز لشکر بیانداخت هفتاد تن
چو رفت آنچه بود از خدنگش به کار
کشید ازمیان تیغ دشمن شکار
فراوان از آن کینه گستر سپاه
بیافکند برخاک آوردگاه
چو از رزم او لشکر آمد ستوه
بدو ناگهان تاختند آن گروه
گرفتند گردش کران تا کران
زدندش به تن زخم های گران
سرانجام کردند خیل شریر
به فرمان او را اسیر
ببردندش آن جوق اهریمنا
شکسته دو بازوی و خسته تنا
کشان سوی پر کین سپهدار خویش
چو دیدش – به خشم آمد آن زشت کیش
بفرمود تا بر گرفتند سر
به شمشیرش از پیکر نامور
به مینو روانش برآسود شاد
فراوان درودش زدادار باد
هلال ابن نافع- کمر بر میان
هلالی به سیمای بدر تمام
نزاده چو او پوری از هیچ مام
هلالی نه خورشید رخشنده ای
به آوردگه شیر درنده ای
به مردانگی آن یل پاکرای
بدی دست پرورد شیر خدای
خدنگ افکنی همچو آن پاکزاد
نبود از دلیران تازی نژاد
به فرمان شاهنشه دین هلال
دمان سوی میدان بیا فراخت بال
به لشکر چو رعد از بر کوهسار
خروشید و فرمود آن نامدار
هلال است اگر چه مرانام پاک
چو بدرم به چرخ یلی تابناک
به جانم زعشق حسین است شور
بودرزم وسوگم به از بزم وسور
چو گفت این برانگیخت اسب یلی
بزد بر سپه نیزه ی پر دلی
یکی هم به نزد آمدش قیس نام
زره نارسیده بدو چند گام
دلاور خدنگی به زه برنهاد
سپر برسر آورد آن بد نهاد
رها گشت پیکان ز شست سوار
گذشت از سپر ناوک آبدار
گذر کرد از پشت ناپاکخوی
به خاک زمین رفت تا سرو فرو
پس آنگاه بارید تیرازکمان
بدان قوم زشت اختر بدگمان
درآن تیر باران یل تیغ زن
ز لشکر بیانداخت هفتاد تن
چو رفت آنچه بود از خدنگش به کار
کشید ازمیان تیغ دشمن شکار
فراوان از آن کینه گستر سپاه
بیافکند برخاک آوردگاه
چو از رزم او لشکر آمد ستوه
بدو ناگهان تاختند آن گروه
گرفتند گردش کران تا کران
زدندش به تن زخم های گران
سرانجام کردند خیل شریر
به فرمان او را اسیر
ببردندش آن جوق اهریمنا
شکسته دو بازوی و خسته تنا
کشان سوی پر کین سپهدار خویش
چو دیدش – به خشم آمد آن زشت کیش
بفرمود تا بر گرفتند سر
به شمشیرش از پیکر نامور
به مینو روانش برآسود شاد
فراوان درودش زدادار باد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۴ - ذکر شهادت عوسجه پسر مسلم بن عوسجه علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - ذکر شهادت یحیی بن مسلم سلیم مازنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.