هوش مصنوعی: شهزاده‌ای راد و هشیار که به دین و دانش مشهور است، پس از مرگ قاسم به نزد شاه می‌رود و از او اجازه می‌خواهد تا به جنگ با دشمنان برود. شاه ابتدا مخالفت می‌کند اما نهایتاً موافقت می‌کند. شهزاده به میدان جنگ می‌رود و با شجاعت بسیاری از دشمنان را شکست می‌دهد. پس از نبرد سخت، تشنه می‌شود و از عم خود آب می‌خواهد. عم به او امیدواری می‌دهد که آب از چشمه‌سار رسول (ص) به او خواهد رسید. شهزاده دوباره به میدان بازمی‌گردد و با وجود زخم‌های فراوان، به جنگ ادامه می‌دهد تا اینکه از اسب می‌افتد و جان می‌سپارد. شاه از مرگ او بسیار اندوهگین می‌شود.
رده سنی: 14+ متن دارای مضامین حماسی، جنگ‌آوری و مرگ است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و مفاهیم عمیق فرهنگی و مذهبی، درک آن را برای گروه سنی پایین‌تر دشوار می‌سازد.

بخش ۶۲ - ذکر شهادت شاهزاده احمد بن حسن علیه السلام

که شهزاده ی راد و هشیار بود
به دین و به دانش پدر وار بود

ده وشش گذشته بدو سالیان
پی خدمت عم کمر بر میان

پس از مرگ قاسم به نزدیک شاه
بیامد بگفت ای شه دین پناه

مراهم بده رخصت کار زار
کزین نابکاران برآرم دمار

به پایت فشانم سرو جان خویش
بپیوندم آنگه به یاران خویش

شهنشه بدو گفت ازمن مخواه
که بفرستمت سوی این رزمگاه

تو از رفته گان یادگار منی
شکیب دل بی قرار منی

برشاه بس لایه بسیار کرد
که راضیش بر اذن پیگار کرد

نخستین جوان رفت سوی حرم
پس آنگه به میدان کین زد علم

رجز خواند وبردشمنان حمله کرد
در آن حمله افکند هشتاد مرد

از آن پس همی خواست کز رزمگاه
بیاید ببوسد سم اسب شاه

گرفتند گردش سواران جنگ
گشادند بازو به تیغ و خدنگ

جوان بار دیگر بدیشان بتاخت
سبک دست و تیغ دلیری فراخت

همی بر خروشید و زد بر سپاه
چو سوزنده آتش که افتد به کاه

زهم رشته ی عمر مردان گسیخت
به خون برادر بسی خون بریخت

نه بیم از سنان سوارانش بود
نه باکی ز خنجر گذارانش بود

به شمشیر از آن فرقه ی نابکار
بیفکند پنجاه تن نامدار

بیامد بر عم فرخنده نام
بدو گفت کای سبط خیر الانام

مراتشنگی برده از کار سخت
بدانسان که لرزم چو شاخ درخت

رسد گر یکی قطره آبم به کام
سپه را به هم در نوردم تمام

شهنشه به رویش همی بنگریست
نبودش چو آبی چو باران گریست

بدو گفت از تشنه کامی شکیب
بورز و نگه دار پا در رکیب

برو سوی میدان که شوی بتول
دهد آبت ازن چشمه سار رسول (ص)

ببوسید فرخ جوان دست شاه
دگر بار و آمد سوی رزمگاه

بزد خویش را برسپاه گشن
بیفکند زا گمرهان شصت تن

زبس بر تنش زخم کاری رسید
نگون ز اسب شد از جهان پا کشید

شهنشاه زی پهنه یکران بماند
بسی کشت و آن کشته را برنشاند

بیاورد و بنهاد در خیمه گاه
دریغ از چنان نامور پور شاه

جوانان بسی کشتی ای روزگار
به رخ هر یکی چون شکفته بهار

خردمند آن کز تو بر تافت روی
به دل نامدش از تو هیچ آرزو
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۱ - آوردن امام نعش برادر زاده را به خیام حرم و مویه گری اهل حرم بر آنجناب
گوهر بعدی:بخش ۶۳ - مبارزت حسن و زید عمرو – پسران ح امام حسن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.