هوش مصنوعی:
متن روایتگر صحنهای غمانگیز از جنگ یا نبردی سخت است که در آن مردان جنگجو از پای درآمدهاند و تنها زنان و کودکان بیپناه باقی ماندهاند. راوی که خود نیز زخمی و درمانده است، از ناتوانی در ادامه نبرد و یاری رساندن به بازماندگان میگوید. او از تنهایی، تشنگی و رنج سخن میگوید و به درگاه خداوند پناه میبرد. در پایان، صحنهای از مویه و گریه قدسیان بر این مصیبت توصیف میشود.
رده سنی:
16+
متن حاوی صحنههای خشونتآمیز جنگ، رنج و مرگ است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامناسب باشد. همچنین، مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی آن برای درک بهتر به بلوغ فکری نیاز دارد.
بخش ۳۷ - زبان حال امام مظلوم با خویش و مناجات با حضرت پروردگار
نهشتی نشانی ز مردانشان
که بودند هر یک به مردی، نشان
در این دشت ماندی به جا چند زن
گرفتار یک دشت شمشیر زن
دگر کودکی چند نابرده روز
روانشان ز تاب عطش پر ز سوز
دریغا که افتاد دستم زکار
سراپایم از تیغ کین شد فگار
نیارم دگر راند تیغ دو سر
پی یاری اهل بیت پدر
پس از من دریغا ندارند کس
نه یار و نه محرم نه فریادرس
دمی دیگر این بانوان کافتاب
ندیده است بر رویشان بی نقاب
همه زار گردند و اشترسوار
در این دشت با گوش بی گوشوار
کسی هست آیا در این رزمگاه
که این بیکسان را ببخشد پناه؟
مرا نیز آبی دهد پیش از آن
که از تشنه کامی شوم بی روان
کسی گوش ننهاد بر زاری اش
نکردند کم از دل آزاری اش
برآورد سر سوی بالا و گفت
که ای داور آشکار و نهفت
بلایا که می بگذرد بر سرم
چو تو خواهی از آن شکیب آورم
بجز تو ندانم به خود پادشاه
نخواهم بجز آستانت پناه
ببخشای بر حال آواره گان
که هستی تو غمخوار بیچاره گان
همی گفت و از دیده می ریخت آب
ز آسیب زخم از تنش رفته تاب
چو آنکس که از زهر دندان مار
بپیچد به خود بر کشد ناله زار
بپیچید بر خویش و بر زد خروش
سروشان به بانگش نهادند گوش
به بزمی که غم را درو نیست
زاندوه شه روح قدسی گریست
همه قدسیان مویه کردند زار
گرستند بر زاری شهریار
که بودند هر یک به مردی، نشان
در این دشت ماندی به جا چند زن
گرفتار یک دشت شمشیر زن
دگر کودکی چند نابرده روز
روانشان ز تاب عطش پر ز سوز
دریغا که افتاد دستم زکار
سراپایم از تیغ کین شد فگار
نیارم دگر راند تیغ دو سر
پی یاری اهل بیت پدر
پس از من دریغا ندارند کس
نه یار و نه محرم نه فریادرس
دمی دیگر این بانوان کافتاب
ندیده است بر رویشان بی نقاب
همه زار گردند و اشترسوار
در این دشت با گوش بی گوشوار
کسی هست آیا در این رزمگاه
که این بیکسان را ببخشد پناه؟
مرا نیز آبی دهد پیش از آن
که از تشنه کامی شوم بی روان
کسی گوش ننهاد بر زاری اش
نکردند کم از دل آزاری اش
برآورد سر سوی بالا و گفت
که ای داور آشکار و نهفت
بلایا که می بگذرد بر سرم
چو تو خواهی از آن شکیب آورم
بجز تو ندانم به خود پادشاه
نخواهم بجز آستانت پناه
ببخشای بر حال آواره گان
که هستی تو غمخوار بیچاره گان
همی گفت و از دیده می ریخت آب
ز آسیب زخم از تنش رفته تاب
چو آنکس که از زهر دندان مار
بپیچد به خود بر کشد ناله زار
بپیچید بر خویش و بر زد خروش
سروشان به بانگش نهادند گوش
به بزمی که غم را درو نیست
زاندوه شه روح قدسی گریست
همه قدسیان مویه کردند زار
گرستند بر زاری شهریار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۶ - هجوم لشگر مشرکین بر سر سلطان دین و افتادن آن حضرت از زین بر زمین
گوهر بعدی:بخش ۳۸ - نوحه گری ملایک برامام مظلوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.