هوش مصنوعی: متن بالا بخشی از یک شعر یا روایت مذهبی است که به واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) و یارانش اشاره دارد. در این بخش، شخصی به خاطر جنایاتش مورد سرزنش قرار می‌گیرد و به او یادآوری می‌شود که با کشتن امام حسین (ع)، گویی پیامبر (ص)، حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س) و دیگر اهل بیت را کشته است. سپس، اسیران کاروان کربلا به سوی حرم برده می‌شوند و زینب (س) از این وضعیت ابراز ناراحتی می‌کند. در ادامه، نعمان بن بشیر مأمور می‌شود تا کاروان را به قبر رسول الله (ص) برساند و مراسم عزاداری برگزار می‌شود.
رده سنی: 14+ متن دارای مضامین عمیق مذهبی و عاطفی است و ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، توصیف وقایع غمگین و خونین کربلا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

بخش ۱۱۰ - مکالمه یزید عنید با فرزند امام شهید

کنون ازمن ایشاه پوزش پذیر
کرم کن به کار گذشته مگیر

بدو گفت شاه جهان ای پلید
چو تو بیحیا چشم گیتی ندید

همانا ندانی که را کشته ای
به خون که تیغ خود آغشته ای

گمانت که کشتی تنی از عرب
و یا، بنده ای پست نام و نسب

چنان دان که کشتی جهانرا همه
ز قتل جگر گوشه ی فاطمه (س)

بکشتی نبی و علی (ع) با حسن (ع)
همان فاطمه (ع) بانوی ممتحن

به صورت اگر بد شه کربلا
به معنی بدی خونش خون خدا

بریزی زکین خون پروردگار
بخواهی دهی خونبها شرم دار

رهایی از این داوری کی توان
مگر کشتگان را ببخشی روان

ز گفتار شهزاده شد شرمسار
مر آن دشمن پاک پروردگار

فرو ماند و پاسخ نگفت آن شریر
سرافکند از شرمساری به زیر

سپس گفت تا اشتران بی شمار
بیارند با هود جم زرنگار

که تا کاروان اسیران غم
ببندند احرام سوی حرم

چو زینب (س) از این کارشد با خبر
فرستاد پیغام زی بد گهر

که با هودج و محمل زرنگار
اسیران و غمدیده گان را چه کار

کسی را که شد کشته سالار ایدریغ
که برمن بود بدتر از زخم تیغ

چو بشنید این گفت پوشش سیاه
به محمل فکندند آن دین تباه

وزان پس سیه روی مرد شریر
به بر خواند نعمان پور بشیر

که بود آن خردمند پاکیزه دین
ز یاران خاص رسول امین

بدو گفت بادختران بتول (س)
از ایدر برو تا به قبر رسول (ص)

ببر نیز همراه با خویشتن
گروهی سواران شمشیر زن

تو و آن سواران همه بنده وار
بدیشان بباشید خدمتگزار

روان گشت نعمان به فرمان و زود
همه کار رفتن فراهم نمود

هیونان چو گشتند یکسر قطار
سرکاروان خواهر شهریار

به کوی آمد از پرده با اشک و آه
چو دود دلش رخت و برگش سیاه

به دنبال وی کاروان ستم
بمحمل نشستند با درد و غم

به پیش سپه رفت نعمان براه
درفشی بکف پرچم آن سیاه

ز دنبال او مویه گر کاروان
حدی خوان به بانک عزا ساربان

جرس بانک ماتم چو بنیاد کرد
چو غمدیده گان چرخ فریاد کرد

پر از ناله شد هفت کاخ سپهر
سیه گشت از گرد غم روی مهر

شدند اهل آن بارگاه اشکبار
که غم را دران هیچگه نیست بار

سپردند زنیسان چو یکچند راه
به نعمان چنین گفت فرخنده شاه

ببرکاروان را بدان سر زمین
که شد کشته آنجا شهنشاه دین
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۹ - ظهور اعجاز از سر مطهر امام شهید و پس دادن یزید اموال اهل بیت را
گوهر بعدی:بخش ۱۱۱ - رفتن اهل بیت به کربلا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.