هوش مصنوعی: این متن روایتگر صحنه‌ای عاطفی و مذهبی است که در آن یک پدر (احتمالاً یک شخصیت مقدس یا پادشاه) با پسرش وداع می‌کند و پیام‌های معنوی و اخلاقی را به او منتقل می‌نماید. پسر با شنیدن سخنان پدر، تحت تأثیر عمیق قرار می‌گیرد و با او خداحافظی می‌کند. در ادامه، پدر به حالت روحانی یا عرفانی فرو می‌رود و یزید (به عنوان نماد شر) از این صحنه می‌ترسد و دستور مصادره اموال را می‌دهد. در پایان، پسر به یزید اعتراض می‌کند و او را نفرین می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی صحنه‌های عاطفی و تراژیک ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

بخش ۱۰۹ - ظهور اعجاز از سر مطهر امام شهید و پس دادن یزید اموال اهل بیت را

زمخزن برون آمد آن پاک سر
باستاد در پیش روی پسر

بفرمود با وی به بانگ بلند
که ای پور فرخنده ی ارجمند

تو را باد از من سلام و درود
که شاهی کنون برفراز و فرود

من از تو همی ای خلیفه ی خدای
به هر جا که هستم نباشم جدای

سپردم ترا ای پسر هوش خویش
وزان پس گرفتم ره خلد پیش

پسر چونکه بشنید راز پدر
شد از هوش و آمد چو هوشش به سر

سر شاه را از میان هوا
گرفت و ببوسید با صد نوا

به زاری بگفت ای جهانبان پدر
که از روی تو حق بود جلوه گر

کجا اینچنین گرم رو تاختی
مرا درکف دشمن انداختی

هرانکو مرا دیده بی نور کرد
چنینم ز نزدیک تو دور کرد

به نفرین دادار جان آفرین
گرفتار باد آن بد اندیش دین

من ایدون روانم به یثرب زمین
سوی خانگاه رسول امین

بیا تا ببوسم به بدرود تو
دو پرخون لب گوهر آمود تو

بگفت این و بر روی شه سود روی
ببوسیدش آن لعلگون روی و موی

برآمد خروش از سر شهریار
دل شاه بیمار شد بیقرار

به روی اندرافتاد و از هوش رفت
تو گفتی ز فرخ تنش توش رفت

سرشاه دین رو به رویش نهاد
همی روی فرزند را بوسه داد

چو لختی برآمد سر شهریار
بشد باز جای از بر پور زار

چو او رفت بیمار آمد به هوش
ندید ان سرو برزد از دل خروش

نگویی که بیهوشی شهریار
چو ما بود و گشت ازخرد برکنار

که این بیهشی عین هشیاری است
چو خواب نبی عین بیداری است

جمال خدا چون تجلی نمود
تن شاه را طور موسی نمود

چو دیدار یار دل آرا بدید
بشد محو دلدار و از خود برید

خودی را چو او آستین برفشاند
به غیر خدا چیز دیگر نماند

سراپا همه محو دیدار شد
خوشا آنکه زینگونه هشیار شد

چو دید این شگفتی یزید پلید
بترسید و لرزید و دم درکشید

بگفت آنچه زایتان به یغما برفت
ز لشگر بگیرید و آرید تفت

پژوهان به هر سوی بشتافتند
هر آنچه ز اموال شه یافتند

به بر دید نزدیک شاه زمن
همان عقد و آن چادر و پیرهن

دگر آنچه برجای بد بیش و کم
گرفتند و بردند نزد حرم

سر شاه و یارانش را نیز داد
به دست شهنشاه نیکو نژاد

سپس گفت با شاه آن بد گهر
که بستان زمن خونبهای پدر

من ای شه به پیغمبر و مرتضی
نبودم بدین کار هرگز رضا

خدا پور مرجانه را رو سیاه
کند دردو گیتی ز چونین گناه
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۸ - خواهش فرمودن حضرت امام زین العابدین (ع) از یزید و نپذیرفتن آن پلید
گوهر بعدی:بخش ۱۱۰ - مکالمه یزید عنید با فرزند امام شهید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.