۱۷۳ بار خوانده شده

بخش ۱۱۸ - در مناجات بدرگاه قاضی الحاجات گوید

خدایا به یعقوب آل رسول (ص)
بدان یوسف مصر جان بتول (س)

که درچاه زندان دوزخ تنم
مسوزان به جنت بده مسکنم

خود این دانم ای داور رهنمون
که دارم گنه ز آفرینش فزون

سبک تر بود لیک از پر کاه
برکوه بخشایشت آن گناه

چه غم با چنان بخشش بی شمار
من از تیره گی دارم کردگار

به ویژه که خواهشگرم هست شاه
در آن گرم روز انداران پیشگاه

بدین نامه من یکجهان تیره کار
چون خود سوی مینو کشانم زنار

چو این نامه من یکجهان تیره کار
چون خود سوی مینو کشانم زنار

چو این نامور نامه پرداختم
تن از بند دوزخ رها ساختم

جهان پادشاها تو کامم بر آر
مسازم بر مردمان شرمسار

برآمد ازین نامه چون کام من
چو آغاز نیکو کن انجام من

به شاهنشهان فراز و فرود
ز پروردگار جهانبان درود

به یزدان بخشنده از من سپاس
که چندان روان مرا داشت پاس

که سیم خیابان بپرداختم
به گردون سر فخر افراختم

ببردم بسی اندرین نامه رنج
نه از بهر نام و زر و مال و گنج

امیدم به فضل خدا بود و بس
نبد یاورم غیر او هیچ کس

به هر بیت در شان این خاندان
خدا خانه ای وعده داد از جنان

امید آنکه من برخورم زین نوید
ز بخشایش حق نگردم نمید

خدایا به خیرم نما خاتمه
به حق گزین دوده ی فاطمه (ع)

مرا بخش چندان بگیتی زمان
گشاده دل و طبع و گویا زبان

که این نامور نامه گردد تمام
بدانسان که بپذیرد او را امام

کنون این نیوشنده گفتار نو
ز چارم خیابان تو از من شنو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۷ - درخاتمه ی کتاب و مختصری از حالات سید الساجدین(ع)گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.