هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و بیان می‌کند که عشق او را از پا درآورده و دیگر توانی برای تحمل ندارد. او از معشوق می‌خواهد که او را از در خود نراند، چرا که جز درگاه معشوق پناهی ندارد. شاعر همچنین اشاره می‌کند که از جان و دل خود گذشته و دیگر خبری از آنها ندارد. او از غم و اندوهی می‌گوید که وجودش را مانند نی زرد و بی‌روح کرده و دیگر شادی و شیرینی در زندگی‌اش باقی نمانده است. شاعر در نهایت به تقدیر و قضای الهی تسلیم شده و می‌گوید که از تیر عشق او گریزی ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار می‌باشد. همچنین، بیان احساسات شدید و درد عشق ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال مناسب نباشد.

شمارهٔ ۸

کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم

تو مرانم از در خود گنهی ندیده از من
که بغیر درگه تو که به دری گذر ندارم

تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم

تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی
که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم

چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا
دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم

نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان
بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم

به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی
همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم

قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت
نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم

طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر
شده ام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.