۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

دل من بی تو حکایت ز دهان تو کند
تن من بی تو روایت ز میان تو کند

که تواند که کند با لب پرخنده مرا
گر کند خنده آن تنگ دهان تو کند

سال و مه قصد به کاسد شدن عنبر و مشک
زلف عنبر شکن مشک فشان تو کند

دل پر آتشم اندر خم زلفین تو ماند
حاش لله که آهنگ زیان تو کند

لاله رخساری و چون لاله مرا سوخته دل
عشق رخساره چون لاله ستان تو کند

هر زمانم چو کمان چفته و چون تیر نزار
تیر آن غمزه ابروی کمان تو کند

به زبان تلخ چه گویی و تو را لب چو شکر
چه شود گر دل (من) شکر زبان تو کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.