۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

گر مرا سودای آن یار کمانکش نیستی
دل ز تیر غمزگان او چو ترکش نیستی

شادی از دیدار من پنهان نگشتی چون پری
گر دلم در بند آن حور پری وش نیستی

گر نه خوار از عشق (او) چون خاک پیش بادمی
مر مرا در دیده و دل آب و آتش نیستی

گر نبودی صورت او آفت نقاش چین
صورت عشقش مرا در دل منقش نیستی

ور ز روی او وصال، انصاف من بستاندی
روزگار من چو زلف او مشوش نیستی

سخت ناخوش عیش دارم کز جمالش غایبم
گر جمالش حاضرستی، عیش ناخوش نیستی

رنجه ام از چشم و دل، وز جان و تن وز عیش و عمر
گر نبودی فرقت او رنج هر شش نیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.