۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است

تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است

دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
عیشم از دوری تو تلخ چو زهرمار است

بدل خواب و خرد در دل و در دیده من
شب و روز از غم دیدار تو خون و خار است

گوشم از گوهر الفاظ تو تا محروم است
همچو الفاظ تو چشمم همه گوهر بار است

گرچه یادم نکنی هیچ فراموش نه ای
که مرا با تو و یاد تو فراوان کار است

روزگارت همه خوش باد که بی دیدن تو
روزگار و سر و کارم همه ناهموار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.