۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴

بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش

گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش

ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
خرم دلی بود که گزیند هوای خویش

آنم که تا اجل نرسد در قفای من
یابی دعای خیر من اندر قفای خویش

تحسین کند فلک چو بخوانم ثنای تو
بر من سخا کنی چو ببینی ثنای خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.