۳۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را

شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه
بگشود سر نافه غزالان ختن را

شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت
از باده لبالب چو قدح دید دهن را

افراخت صراحی سر و گردن به توجه
تا خوش به کف مست دهده جام ذقن را

سر تا قدم نی به تماشا نگران شد
تا خوب دهد چنگ به مطرب برو تن را

حوران بهاری به نثار می و مطرب
در بوسه گرفتند سراپای چمن را

در عهد می و نغمه ز بس دید درستی
سنبل ز خم جعد برون کرد شکن را

گلبرگ بناگوش رخت بود مناسب
گل دست شد و بست بر او زلف رسن را

بر گوش خورد نعره احسنت «نظیری »
پرسی اگر از مرده صدساله سخن را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.