۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

دل شکسته بود تحفه خزینه ما
نگین ملک توان ساخت ز آبگینه ما

چراغ صومعه ها زنده می توان کردن
به دوستی تو، یعنی به سوز سینه ما

تو کار غیب چه دانی که چیست؟ طعنه مزن
که جز به مصلحتی نشکند سفینه ما

مکن به کشتن ما مشورت که تا بودست
به فال دوست مبارک نبوده کینه ما

هزار کار درست از شکست ما گردد
طلسم ما شکن و برخور از دفینه ما

یگانه ایم به بی قدری ارچه بر در دوست
به قدر ذره توان یافتن قرینه ما

ز بعد کعبه «نظیری » زیارت ما کن
که دلبری نمکین است در مدینه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.